از رنج تو اندوهگینم

سرمقاله 69 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

0

۱-  حتما این جمله را شنیده‌اید که دو رقیب سرسخت و بزرگ یعنی  کوکا کولا و پپسی معتقدند بزرگ‌ترین رقیب آنها آب است.

بر این باورم یکی از کلیدی‌ترین رقبای استارتاپ‌های شهرستانی، در بخشی از فرهنگ بومی آنهاست. نمی‌خواهم از شهر‌هایی که رفتم نامی ببرم و باعث رنجش شوم‌، این تحلیل و بررسی فقط در جهت خیر‌خواهی و رفع موانع است. موضوعاتی که اتفاقا دوستان خوبم در شهرستان‌ها حتی در جلسات عمومی به آن معترفند.

اما مشکلات: دائم گلایه می‌کنند که مردم و مسئولانشان از آنها حمایت لازم را نمی‌کنند و فرهنگ استارتاپی را نمی‌شناسند. روحیه پذیرش آدم‌ها و گروه‌ها کم است. به عبارت ساده افراد به سختی همدیگر‌ را قبول دارند. از این رو روحیه مشارکت در فعالیت‌های مشترک حداقلی است.

متاسفانه چشم و هم‌چشمی در برخی ‌شهرها رواج دارد و افراد از دیدن موفقیت یکدیگر کمتر خوشحال می‌شوند و عوامل موفقیت فرد یا شرکت را به عوامل بیرونی نسبت می‌دهند نه توانمندی همشهری‌شان. در برخی شهرها که عرق ناسیونالیستی قوی‌تر است، این موضوع برعکس است. افراد و شرکت‌های موفق بومی به صورت اغراق‌شده‌ای موفق نمایانده می‌شوند

از طرفی با چشم‌پوشی از منطق بیزینس و بازار، گاهی منافع خود و شرکتشان  و حتی اکوسیستم را فدای عرق ناسیونالیستی می‌کنند. در برخی شهر‌ها عده‌ای استارتاپی (غالبا سنتی که از کسب‌و‌کار رایانه‌ای وارد این حوزه شده‌اند‌) برای خود شأنیت پدرخواندگی قائل هستند. هر فردی که از بیرون وارد اکوسیستم شود، غریبه یا میهمانی ناخوانده است. برخلاف جوانان استارتاپ با گوشه چشم نگاه و به ترشی برخورد می‌کنند.

حتی در برخی ‌شهرها معتقدند که اگر رویدادی برگزار می‌شود، باید از آنها اجازه گرفته شود. بر همین اساس بر این باورند که ما نیاز به آموزش توسط نیروهای غیر‌بومی نداریم. البته مواردی که گفته شد در بعضی از شهرها شدت و حدت آن کم و زیاد است. یا برخی موارد اصلا وجود ندارد و فضای بسیار خوب و مثبتی حاکم است از این رو مباحث مطرح‌شده کلی و ناظر به یک شهر خاص نیست.

۲-  در چند شهر شنیدم که افراد موفق و صاحبنام استارتاپی درست یا غلط به جوانان گفته‌اند برای موفقیت اینجا نمانید و به تهران بروید. با افزایش مشکلات و استناد به این سخنان شاهد مهاجرت جوانان استارتاپی به تهران هستیم. همین امر باعث شده کمبود نیروی انسانی ماهر کاملا در شهرستان‌ها مشهود باشد. استارتاپ‌های شهرستانی به‌خاطر نبود نیروی کاربلد رنج بسیاری می‌برند. از طرفی به علت مهاجرت نیروهای توانمند چرخه آموزش و پرورش نیروهای مستعد و باهوش شهرستانی متوقف شده یا رشد کندی پیدا کرده است.

متاسفانه سیر تاریخی مهاجرت از شهر‌ستان‌ها به تهران برای یافتن کار و سرمایه از گذشته تا امروز ادامه دارد و استارتاپ‌ها هم از این امر مستثنی نشده‌اند. از این رو‌ برای بهتر دیده‌شدن، جذب نیروی ماهر و نزدیک‌شدن به سرمایه‌گذاران ناچار به ترک شهرشان می‌شوند.

۳-  جوانان غیرتمند و باهوش بسیاری هم در شهر‌هایشان مانده‌اند و در سختی زیاد و دست و پنجه نرم‌کردن با موانعی که اشاره شد، در شهرهایشان با قدرت و جدیت کار می‌کنند و بهتر است بگویم می‌جنگند.  اما آنچه آنها را گاه از ماندن  باز‌می‌دارد و نمی‌توانند مسئولان، مردم یا جوانان دیگر را با خود همراه کنند و در ناامیدی روزگار می‌گذرانند، نداشتن Unicorn یا همان تک‌شاخ(استارتاپ‌های بزرگ) محلی است.

همانطور که برخی مسئولان و شهروندان تهران‌نشین می‌گفتند «ای بابا، آمازون کجا، ما کجا» ‌در شهرستان‌ها هم گفته می‌شود «ای‌بابا، دیجی‌کالا و اسنپ کجا، ما کجا». اگرچه این حس باید تقویت شود که این تک‌شاخ‌ها متعلق به کل کشور است نه فقط تهران‌نشینان اما بر این باورم برای بالا‌بردن اعتماد‌به‌نفس جوانان  و همراه‌شدن مردم و مسئولان شهرشان ما نیاز به تک‌شاخ‌های شهرستانی داریم.(البته در مقیاس کوچک) شاید در این صورت برای دیدن تک‌شاخ‌ها و ایجاد انگیزه و امید دیگر نیاز نباشد راهی تهران شوند.

حرف آخر:

در یکی از سفرها در کنار یکی از جوانان موفق شهرستانی نشسته بودیم. بعد از ارائه ‌جوان دل‌سوخته  شهرستانی خطاب به همشهری موفقش که در تهران ساکن است، ‌گفت «شما در این شهر درس خواندی، از بودجه آموزش و پرورش این شهر استفاده کردی، از آب و خاک شهرمان تغذیه کردی، چرا باید بروی و در شهر گرگ‌ها و برای آنها کار کنی؟

پس سهم مردم و جوانان شهرت از موفقیت تو چیست؟» از این ناراحت نیستم که آن جوان دردمند چرا ما تهرانی‌ها را گرگ نامید، اینکه درست یا غلط می‌گوید هم بماند. از ناراحتی جوان شهرستانی اندوهگینم و می‌خواهم بدانم برای رفع این نگرانی و رنج‌های بچه‌های شهرستانی چه باید کرد؟

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.