هنوز هم به قطار در حال حرکت سنگ می‌زنند

0

یادداشت رضا جمیلی | چند سال پیش بود. نشسته بودم روبه‌روی بهروز فروتن در دفتر نقلی‌اش در فرمانیه تهران. بنیانگذار یکی از مهم‌ترین برندهای صنایع غذایی ایران از مسیری که طی کرده بود، می‌گفت. پر انرژی بود و سراسر طنازی. می‌گفت بارها و بارها پولم را خورده‌اند، کارخانه‌ام را بالا کشیده‌اند اما هر بار از صفر شروع کرده‌ام. دوباره راه انداخته‌ام، دوباره شروع کرده‌ام… می‌گفت اما زخم‌هایی خوردم که هیچ‌وقت خوب نشدند.

حرف‌هایی شنیدم که رد زخم ناسور آنها هنوز جایی از روح و روانم مانده. قضاوت‌های ناصواب و حرف‌های نسنجیده‌ای که کارآفرینی را در بی‌انصافانه‌ترین شکل ممکن همسنگ زالوصفتی و شیادی می‌گذاشتند و برای از بین بردن اراده کارآفرین، حتی دهان به فحاشی باز می‌کردند.

از کارمندانی می‌گفت که در وزارتخانه‌ها، پشت میزهای زهواردررفته و سراسر کرختی و یک‌جامانده‌شان، کارآفرینان را به شکل دشمنان جامعه می‌پنداشتند و بدتر از دشمن با آنها برخورد می‌کردند و از گذاشتن هیچ چوبی لای چرخ کاروکسب آنها کوتاهی نمی‌کردند.

گفت اما او کار خودش را کرده، آنچه را که ایمان داشته درست است، ساخته و پرداخته و به پیش برده است. خط‌‌تولیدهای مختلف را افتتاح کرده و محصولاتش را روانه خانه‌های ایرانی گوشه‌وکنار کشور کرده.

گفت آن معدود کارمندها اما هنوز پشت همان میزهای حقارت‌بار حسادت‌زدهِ سراسر عقده نشسته‌اند. گفت کارآفرین از فحش خوردن و ناسزا شنیدن نباید بهراسد.  گفت که حرکت در راه پرسنگلاخ کارآفرینی مثل حرکت یک قطار است. بچه‌ها به سوی قطار در حال حرکت سنگ پرتاب می‌کنند، اما هیچ قطاری با سنگ زدن یک بچه متوقف نخواهد شد…

شیپور هفته گذشته ۳۸ میلیارد تومان سرمایه جذب کرد. در روزهایی که چرخ اقتصاد سنتی به گل نشسته و از زمین و آسمان بلیه بر سر اوضاع اقتصادی کشور می‌بارد، چه خبری مسرت‌بارتر از این؟ چه چیز خوشحال‌کننده‌تر برای آنها که دل در گرو جان‌گرفتن کسب‌وکارهای داخلی دارند که بشنوند یک کسب‌وکار بدون‌رانت، غیرنفتی، غیروارداتی سرمایه‌ای گرفته که می‌تواند رشدش را بیشتر، تعداد بیشتری شغل ایجاد و در یک کلام به بزرگ‌تر شدن بازاری که خیلی‌ها به آن امید بسته‌اند، کمک کند؟

اما وقتی می‌شنوید و می‌خوانید و می‌بینید شایعه‌های بدون سند را، تحلیل‌های بدون فکت را و پوزخندهای حقارت‌باری که: پولشویی شده، دروغ است، شارلاتانیزم است… می‌مانید که این صداها از کجا می‌آید؟ چه چیزی به آنها انگیزه می‌دهد برای این‌همه دهان به غرض‌ورزی گشودن؟

اگر سرمایه گرفتن برای استارتاپ‌ها تا این حد مذموم و مشکوک و فسادآور است، چرا با نام و نشان خود راهکار نمی‌دهند، مراجعی که فکر می‌کنند صلاحیت دارند را معرفی نمی‌کنند، سرمایه‌های سالم را پیشنهاد نمی‌دهند؟ البته نه با مترومعیارهای سیلیکون‌ولی و بر اساس آموزه‌های فلان استاد که در حال خواندن آخرین کتابش هستند! بلکه بر اساس واقعیت‌های همین سرزمینی که در آن نفس می‌کشیم. بر اساس واقعیت تحریم، بر اساس واقعیت سیطره بانک‌ها و نهادهای غیرپاسخگو بر پیکره اقتصاد، بر اساس همان واقعیت‌هایی که گرفتن یک بلیت بی‌مقدار یک رویداد جهانی حوزه تکنولوژی را تبدیل به هفت‌خوان رستم کرده است!

باید پرسید و جواب خواست که عده‌ای هرچند معدود چرا وقتی پای سرمایه‌گذاری به میان می‌آید، مولفه‌های اقتصاد اروپایی و آمریکایی را به رخ بقیه می‌کشند و از آنها وام می‌گیرند که باید فلان کرد و فلان نکرد، تا این جذب سرمایه‌ها مورد تایید آنها قرار گیرد، اما خود آنها در همین اقتصاد به زعم خودشان «ناشفاف و بدون نهاد ناظر» کسب‌وکار کوچک‌شان را پهن کرده‌اند و اشکالی هم در پهن کردن آن نمی‌بینند؟ چرا با استانداردهای دوگانه، یک اکوسیستم نوپا را به قضاوت می‌نشینیم؟ فکر می‌کنید زدن ریشه این فضا بزرگ‌ترین لطمه را به چه کسی خواهد زد؟ به آنها که قدرت جذب سرمایه‌های میلیاردی را دارند یا به کسب‌وکارهایی که با رقم‌های کوچک سرپا مانده‌اند؟  فکر می‌کنید از میدان به در کردن شرکت‌هایی که از جنس استارتاپ‌ها هستند، راه را برای چه کسانی باز می‌کند؟ برای شبه‌دولتی‌ها با آن کارنامه‌های فلاکت‌بارشان؟ برای بانک‌هایی که از صدر تا ذیل ورشکسته‌اند و با کابوس همیشگی هجوم مردم برای بازپس گرفتن سپرده‌هایشان روز را به شب و شب را به روز می‌رسانند؟ برای مدیران دولتی که دندان تیز کرده‌اند در نقش سرمایه‌گذار و سیاستگذار و حامی و دلسوز و همه‌چیزدان، عنان امور استارتاپ‌ها را در دست بگیرند؟ بهروز فروتن در روزهای مانده به هشتادسالگی‌اش هنوز هم  در همان دفتر کوچکش مشغول ساختن و به پیش بردن است، اما آیا کسی خبری از آن کارمندهای ته‌نشین‌شده پشت آن میزهای زهواردرفته دارد؟

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.