لطفا بیدار شوید!

سرمقاله 50 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

0

جوانی‌اش سبک بود و همه‌چیز در ذهنش نازک و شکننده. آمده بود جشنواره وب و از قصدش برای راه‌اندازی استارتاپش می‌گفت؛ شاید ۱۸ سال داشت. دخترک می‌گفت می‌خواهد در حوزه نفت، استارتاپی تاسیس کند اما واهمه دارد؛ واهمه‌اش این بود که مبادا کار را شروع کند و بعد مجوز بخواهند: «اگر مجوز ندادند، چه کنم؟ باید تعطیل کنم؟»

داشتم به این فکر می‌کردم این جوان یک‌لاقبا، با ایده‌ای که در سر دارد، چگونه می‌تواند در نظام بوروکراتیک کهنه و خشن، کسب‌وکارش را راه بیندازد. کافی است پایش را به یک اداره دولتی بگذارد؛ حرف‌هایش با هیچ‌کدام از شابلون‌های ذهنی آنها جور درنمی‌آید؛ نه مغازه دارد و نه شرکت باید ذهنش را روی میز کارمند یا مدیر اداره بگذارد و توجیه‌‌شان کند اگر این استارتاپ راه بیفتد، چه تحولی در این صنعت روی خواهد داد.

چون پاسخ عاقل‌اندر‌سفیه‌شان را می‌دانستم، گفتم برو و کارت را بدون واهمه از کسی یا جایی شروع کن. باز پرسید اگر من (مثل اسنپ و تپ‌سی) وقت گذاشتم، تیم جمع کردم، هزینه و زمان صرف کردم و بعد آمدند و جلوی کارم را گرفتند، چه کنم؟! این یک واقعیت است؛ مسئولان صنف‌ها، اتحادیه و مدیران دولتی با عملکرد اشتباه‌شان، در حال نابودی و خشکاندن ریشه ریسک و شجاعت در این نسل هستند؛ نسلی که هنوز نمی‌داند دفتر اندیکاتور چیست! کد اقتصادی، مالیات‌ علی‌الرأس، سهامی‌عام، سهامی‌خاص و… او نمی‌داند برای هر چیزی باید ارزش افزوده رد کند؛

فقط می‌داند که می‌خواهد ارزشی را بیافریند و از آفرینش‌اش قدر ببیند و از اینکه زندگی را بر هموطنان جانش و بر بشریت آسان کرده است، لذت ببرد. اما عده‌ای خواسته یا ناخواسته، با چماق قانون نشسته‌اند و بر سر جوانان این مملکت می‌کوبند تا عطای ماندن را بر لقای رفتن و جلای وطن ترجیح دهند.

حرف‌هایی که در پنل تقابل یا تعامل استارتاپ‌ها و بخش سنتی در نهمین جشنواره و وب و موبایل ایران زده شد و مناظره مدیرعامل تپ‌سی با اتحادیه آژانس‌داران در تلویزیون، برای من مأیوس‌کننده بود. از این جهت که بر این باور بودم مدیران و تصمیم‌گیران صنف‌های سنتی، عقبه کارآفرینان استارتاپی هستند و باید با حفظ احترام و پاسداشت زحمات‌شان، آنها را در این تحول بنیادین در ورود استارتاپ‌ها همراهی و مساعدت کنیم؛

چراکه عقل حکم می‌کند هر انسانی خودش را متناسب با تغییرات زمان وفق دهد و ما باید با دید فرزندی نسل پیش‌تر را در آموختن و به‌کار بستن تکنولوژی همراهی کنیم. اما دریافت امروزم این است که در وهله اول، بخشی از آنها با جزم‌اندیشی تمام و با علم‌کردن شعار «ما با تکنولوژی مخالفتی نداریم»، به جنگ کار‌آفرینان دانش‌بنیان برخاسته‌اند.

دوم اینکه حاضر نیستند بر سر منافع‌شان ذره‌ای ریسک کنند؛ وقتی به رئیس اتحادیه آژانس‌داران گفته می‌شود به رانندگان آژانس‌ها و تاکسی‌ها حق انتخاب بدهید که یا با شما و به‌صورت سنتی کار کنند یا با اپلیکیشن‌ها، او طفره می‌رود و می‌گوید از کجا معلوم شما یک روز به همه اینها نگویید فلان ساعت خیابان‌ها را ببندید!!! و بعد هم انگ دریافت پول از بیگانه را مطرح می‌کند!!

اینجا دیگر سخن از منافع مردم نیست، چراکه مردم انتخاب‌شان را کرده‌اند؛ آنها تکنولوژی را برای سهولت زندگی‌شان برگزیده‌اند و نهادهای نظارتی نیز به‌خوبی بر این فعالیت‌ها اشراف دارند. اما همچنان عده‌ای سال‌هاست با سو‌ءمدیریتی که ریشه در کم‌سوادی و جزم‌اندیشی دارد، بیشترین هزینه را بر زندگی مردم کشورمان تحمیل کرده‌اند.

به‌گواه مسئولان عالی‌رتبه کشورمان، تنها عامل مشکلات اقتصادی، تحریم‌ها نیست و بخشی نیز ناکارآمدی عملکرد مدیران است. اگر دیگرانی در خارج از کشور، مردم این مملکت را برای دستیابی به برخی مواهب زندگی و جوانان این مملکت را برای ورود به برخی حوزه‌های علمی و دانشی  تحریم کرده‌اند، عده‌ای هم در داخل کشور با جزم‌اندیشی، تحریم‌های خارجی را توسعه داده‌اند.

برای همین بهترین کار این است که ما کارآفرینان استارتاپی در چارچوب قوانین جاری کشور، کار خودمان را بکنیم و توجهی هم به آنچه آنان می‌گویند نداشته باشیم؛ چراکه می‌دانیم تعطیلی اسنپ و تپ‌سی، تعطیلی یک بیزینس نیست و بازگشت به عصر محاکمه گالیله و تقابل با مردم است و نه با استارتاپ‌ها. این کار در این زمانه امکان‌پذیر نیست؛ نه به‌خاطر اینکه ما گردنکشی خواهیم کرد یا اینکه زور بازوی ما بیشتر است. نماد ما همان دختر ۱۸ ساله جوانی است که با هر فریادی، چینی نازک وجودش می‌شکند.

آنچه ما را در این کارزار، ورزیده و برنده می‌کند فکر، نوآوری، ارزش‌آفرینی و عشق ما به مردم میهن‌مان انتخاب و تقدم منافع مردم بر منافع خودمان است. این یک شعار نیست؛ اما آنها می‌گویند اگر از تکنولوژی استفاده کنیم، عده‌ای بیکار می‌شوند. لطفا این متن تاریخی در مورد تهران قدیم را بخوانید: «روشنایی شهر نیز از وظایف شعبه تنظیف بود؛ این شعبه برای روشن نگه‌ داشتن میدان توپخانه، ارگ، خیابان‌های باب‌همایون، الماسیه، در اندرون، لاله‌زار و علاء‌الدوله به فاصله هر ۲۰ یا ۳۰ قدم، پایه چراغ کار گذاشته و بر بالای آن فانوس شیشه‌ای آویخته بود. هر شب مأموران تنظیف، نفت در چراغ‌ها می‌ریختند و آنها را روشن می‌کردند و مراقب بودند که چراغ‌ها همیشه پر از روغن و روشن باشد.» (مستوفی، ۳/۲۳۱؛ نیز نک‍ : فلور، ۱۹۲)

ویلم فلور بعد توضیح می‌دهد در آن سال، ۲۷۷ نفر شاغل در این کارها بودند. آیا اگر گذشتگان ما مثل شما می‌اندیشیدند، امروز باید همچنان منتظر می‌ماندیم توی چراغ‌های باب‌همایون نفت بریزند تا برویم و در روشنایی‌اش کت و شلوار «گوچی» انتخاب کنیم؟!

حرف آخر:

امیدوارم در روزهای آینده، این ناامیدی یاس‌آور از سوی روسای اتحادیه‌های سنتی با رفتار، گفتار و عملکرد منطقی، به امید تبدیل شود؛ چراکه معتقدم بیدار کردن آنهایی که خودشان را به خواب زده‌اند، سخت است. لطفا به‌خاطر مردم، بیدار شوید…!

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.