دکتر-مهندس‌شدن دیگر افتخاری ندارد!

0

«کودکان را کارآفرین بار بیاوریم» عنوان سخنرانی «کامرون هرولد» در وب‌سایت تد است؛ کسی که از کودکی تجربه‌های کوچک کارآفرینی را پشت سر گذاشته و امروز کارآفرینان پنج قاره او را به ساده‌سازی مدل‌‌های کسب‌وکار‌ می‌شناسند. حالا بعد از بیست سال تجربه در دنیای کسب‌وکار، نوشتن کتاب‌ و راه‌اندازی شرکت مدل‌سازی کسب‌وکار هرولد، او خود را یک معلم کارآفرینی می‌داند. مدتی‌ است که مشغول طراحی مدل‌های کارآفرینی برای کودکان شده و قصد دارد والدین و معلم‌ها را قانع کند تا کودکانی کارآفرین و خلاق پرورش دهند. کامرون هرولد باور دارد اگر در حال و روز کودکی که از مدرسه دلزده شده، در کلاس‌های درس مردود می‌شود یا با همکلاسی‌هایش در تضاد است، کند‌و‌کاو کنیم، احتمالا از دل او یک کارآفرین بیرون می‌آید. خواندن حرف‌های او در تد راجع به ‌کمک به شکوفاکردن کارآفرینان بالقوه، چه در کودکی و چه در بزرگسالی، خالی از لطف نیست.

  •  وکیل نشو، کارآفرین شو!

حاضرم شرط ببندم که من احمق‌ترین فرد این جمع هستم، چون در مدرسه قبول نمي‌شدم. من هميشه با مدرسه در كشمكش بودم، اما چیزی که در آن سن کم هم می‌دانستم این بود که من عاشق پول و عاشق کسب‌و‌کار هستم و من برای کارآفرینی خلق شده بودم. احساس می‌کنم ما فرصت پيداكردن بچه‌هايي كه خصلت كارآفريني دارند را از دست می‌دهیم، آنها را هر چیزی بار می‌آوریم مگر کارآفرین. بچه‌های ما فکر می‌کنند کارآفرین‌بودن کاری متعلق به دنیای بزرگسالان است، ما رویه «باحال» این دنیا را به آنها نشان نمی‌دهیم.

همه ما در عالم کودکی رویاها و شوق و خیال انجام کارهایی را داریم، اما در همان دوران کودکی این تصورات نابود می‌شوند، چرا که باید بیشتر درس بخوانیم، تمرکز کنیم یا معلم خصوصی بگیریم. والدينم براي من معلم خصوصي زبان فرانسه گرفتند و من هنوز در فرانسوي افتضاحم. دو سال قبل، من در برنامه ارشد كارآفريني MIT برای کارآفرینانی از سراسر دنیا حرف زدم و بالاترين امتياز را به عنوان سخنران كسب كردم. كلاس دوم دبستان كه بودم، يك رقابت سخنراني در سطح شهر را برنده شدم، ولي هيچ‌كس هيچ‌وقت نگفت: «هي، اين بچه سخنران خوبيه». یک نفر هم نگفت:«اون رو برای سخنرانی پرورش بدیم.» به جای آن در درس‌هایی که ضعیف بودم، معلم خصوصی گرفتند.

من فکر می‌کنم ما باید بچه‌ها را به جای اینکه وکیل کنیم، کارآفرین تربیت کنیم. متاسفانه نظام آموزشی، دنیا را اینگونه تعلیم داده که همواره در گوش کودکان بخواند «هی، بیا دکتر یا وکیل شو» و ما مدام فرصت‌ها را از بین می‌بریم، وقتی هیچ‌کس هیچ‌وقت نمی‌گوید «هی، کارآفرین باش».

  •  کارآفرینی در هفت سالگی

چه می‌شد اگر می‌توانستیم کسانی که استعدادهای کارآفرینی دارند را تشخیص داده و آنها را برای کارآفرین شدن تعلیم بدهیم؟ می‌توانیم کودکانی داشته باشیم که کسب‌وکار راه می‌اندازند، به جای اینکه منتظر اعانه دولت باشند. اما ما یاد گرفته‌ایم که به بچه‌ها فقط نبایدها را آموزش دهیم؛ دست نزن، گاز نگیر، فحش نده. همین الان سیستم آموزشی ما به فرزندانمان یاد می‌دهد که دنبال شغل‌هایی مثل دکتر و وکیل‌شدن و حسابدار و دندانپزشک‌شدن و معلمی و خلبانی بروند و رسانه‌ها از سوی دیگر الگوهایی مثل یک خواننده، مدل یا قهرمان ورزشی را در ذهن آنها پررنگ می‌کنند. حتی برنامه‌های رشته MBA به بچه‌ها یاد نمی‌دهند که کارآفرین باشند. به همین دلیل من در رشته MBA تحصیل نکردم، چراکه این رشته به بچه‌ها یاد می‌دهد که چگونه بروند در شرکت‌های بزرگ کار کنند. پس چه کسی این شرکت‌ها را تاسیس کند؟

کارآفرین یعنی «فردی که تشکیلاتی را راه‌اندازی و اداره می‌کند و مخاطره کسب‌وکار خود را می‌پذیرد». این به این معنی نیست که کارآفرین باید MBA خوانده باشد. مستلزم این نیست که باید به فلان مدرسه رفته باشد یا نمرات عالی داشته باشد. شاید این دوگانه را شما هم زیاد شنیده باشید که کارآفرینی امری اکتسابی است یا مادرزادی؟ اولویت با کدام است؟ من فکر می‌کنم هیچ‌کدام باجی به دیگری نمی‌دهد و هر دو همزمان پیش می‌روند. می‌توانم بگویم من کارآفرین بار آمدم. از همان روزی که در هفت‌سالگی به جای بازی با بچه‌های محل به خانه همسایه‌ها می‌رفتم و از آنها می‌خواستم چوب‌لباسی‌های دسته چندمشان را به من بدهند، چرا که فهمیده بودم خشکشویی وینی پگ بابت هر چوب‌لباسی ۲ سنت به من خواهد داد. این اولین شرکت من بود، چرا؟ چون بعد از یک هفته سه نفر از بچه‌های محل را استخدام کردم و بخشی از سود را با آنها شریک می‌شدم تا تعداد فروشمان بیشتر شود. 

  •  پدر و مادرها چه باید بکنند؟

ما امروز سیرتاپیاز مصرف‌کردن را به بچه‌هایمان یاد داده‌ایم، اما به آنها نمی‌گوییم پول درآوردن ارزشمند است و آنها نباید آن را هدر بدهند. یادم هست در شهر بنف در آلبرتا بودیم که یک پنی از دستم افتاد و پدرم مجبورم کرد لابه‌لای جمعیت زیاد پیاده‌رو آن را پیدا کنم و گفت: «من سخت کار می‌کنم که پول دربیاورم، نمی‌خوام یک بار دیگه ببینم که تو این پول رو هدر می‌دی!» و این جمله هنوز در خاطر من مانده است. به همین خاطر است که من با پول‌توجیبی بچه‌ها همیشه مشکل دارم. پول تو جیبی به بچه‌ها یاد می‌دهد که به استخدام شدن فکر کنند، منتظر چک و پرداخت منظم باشند. بچه‌ها اینطور کارآفرین بار نمی‌آیند. من دو بچه هفت و نه ساله دارم. از آنها می‌خواهم دور خانه و حیاط بگردند و وسایلی که احساس می‌کنند نیاز به تعمیر دارد، برایم بیاورند. بعد راجع به تعمیر مذاکره می‌کنیم. از‌ آنها ایده می‌خواهم و اینکه دنبال راهی برای تعمیرش باشند و در ازای آن دستمزد می‌گیرند. آنها دستمزد ثابت ندارند، بلکه فرصت برای خلاقیت، یادگیری مذاکره و مهارت کار‌کردن دارند.

برای آنها هر شب قصه نخوانید. بگذارید دو سه شب هفته آنها قصه بگویند. چهار تا وسیله مثل یک پیراهن قرمز، مداد، یک عروسک و یک آیپد را نشان دهید و بگویید درباره اینها قصه بگویند. بگذارید خودشان فکر کنند، حلاجی کنند و ربط اشیای زندگی به هم را بفهمند. بچه‌ها را جلوی جمع ببرید و از آنها بخواهید که صحبت کنند، حتی اگر ایستادن در جلوی دوستانشان باشد. حرف زدن را بخشی از یک بازی ساده کنید. اینها خصیصه‌های کارآفرینی‌اند که باید تغذیه شوند و در هیچ کلاس درسی به آنها یاد داده نمی‌شوند.

به نظر من بعضی از ویژگی‌های کارآفرینی که باید در بچه‌ها تقویت شود، اینها هستند: نتیجه‌گرایی، استمرار، رهبری، درون‌نگری، همبسته‌بودن، ارزش‌ها. تمام این ویژگی‌ها درون کودکان شما دیده‌ می‌شوند، فقط کافی است تقویت‌شان کنیم. در آخر باید نکته‌ای را متذکر شوم. خواهش می‌کنم بچه‌ها را به خاطر اختلال تمرکز درمان نکنید، مگر اینکه واقعا جدی باشد. همینطور در مورد جنون و استرس و افسردگی، مگر اینکه کشنده باشند. یک لحظه به اختلال دوقطبی کارآفرینی بزرگی مثل استیو جروتسون و جیم کلارک فکر کنید، آنها نت‌اسکیپ را خلق کردند. تصور کنید اگر به آنها ریتالین داده می‌شد، دیگر چنین دستاوردهای بزرگی در تکنولوژی نداشتیم.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.